سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به سرنوشت بیاندیش؛ که چگونه تصویرگر جداییهاست،

به سرنوشت بیاندیش؛ که چگونه تصویرگر جدایی‌هاست،

بر من خرده مگیر؛ که چرا جبر زمان از آغاز هر سلامی به درودی به پایان می‌برد،

محکومیم به زنده ماندن؛ تا شاید شاهد مرگ آرزوهای خویش باشیم.

ای مهربان؛

وقتی خورشید به پیشواز شب می‌رود و کوچه از صدای پای آخرین پای عابر تهی می‌شود؛

با کوله باری از غم و درد می‌روم؛

و تو را با تمام خاطرات دیرین، میان کوچه‌های ساکت شهر تنها می‌گذارم.

گریه مکن! ای وارث شکوفایی باران،

من باید بروم، تا با غم غریبی خویش،

غم غربت را از جداره‌ی دل عاشقان بزدایم

اما بدان! نبض خاطرم هر لحظه به یاد تو می‌تپد...

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 1:11 صبح